گروه فرهنگی هنری پویا

فعالیت های گروه فرهنگی هنری پویا

گروه فرهنگی هنری پویا

فعالیت های گروه فرهنگی هنری پویا

  • ۱
  • ۰

این نمایش نامه رو که پایین می خونید نمایش نامه ی اصلی نیست بلکه تغییرات عمده ای رو دوست عزیزمون آقا حافظ توش به وجود آوردن که خیلی زیبا ترش کرده .


 نمایش نامه ی شب شعر


مدیر جلسه و شرکت کننده اول در صحنه نشسته اند. مدیر جلسه چند برگه از کیفش بیرون می آورد و به آن ها نگاه میکند. شرکت کننده 1 کاملا بیکار به چهره مدیر خیره شده است. مدیر جلسه گه گاهى نگاهش به چهره شرکت کننده 1 می افتد که با دقت به او خیره شده، و باز حواسش را پرت میکند.

ش1: کسى نمیاد؟

مدیر جلسه: این بار سومه دارین اینو میپرسین، خیلى عجله دارین!؟

ش 1: نه اصلا

مدیر جلسه دوباره مشغول مطالعه برگه ها میشود. مجددا متوجه نگاه تند شرکت کننده 1 میشود.

ش 1: تو فراخوان زده بودین ساعت 10، الان ده و ده دقیقه ست. ساعت من خرابه؟

مدیر جلسه: تو ایران همیشه همه دیر میکنن

/سکوت/

شرکت کننده 1 به صندلی ها و در و دیوار نگاه میکند. بطور واضح نشان میدهد که بیکار است.

مدیر جلسه بلند میشود و به سمت بیرون میرود.

ش 1: تموم شد؟

مدیر جلسه: چى؟

ش 1: جلسه نقد شعر؟

مدیر جلسه : نه هنوز شروع نشده که!

ش 1: پس دارین کجا میرین؟

مدیر جلسه: دو دقیقه میرم و برمیگردم، اگه اجازهبدین!

ش 1: این خیلى بده که تو ایران همیشه دیر همه میکنن

مدیر جلسه: میدونین که من مقصر نیستم، من تو فراخوان زدم ساعت 10

ش 1: من از آدماى خوش قول خوشم میاد، خوش قولى شخصیت آدمو میرسونه، از بلیط هم بیشتر

مدیر جلسه: منم همینطور /به سمت بیرون میرود/

ش 1: گفتین کجا میرین؟!

مدیر جلسه: ببخشین من یه دسشویی برم و برگردم! اگه اجازه بدین!!!

ش 1: مگه شاعرا هم دسسشویی می ... آره دیگه، هیچى...موفق باشین، سلام برسونین

مدیر جلسه خارج میشود. بعد از چند لحظه دو دوست (دوست 1 و دوست 2) وارد میشوند و در حتال صحبت مینشینند.

ش 1: شما ایرانی هستین؟

دوست 1: مگه اقاى ایرانى هم قراره بیان؟

ش1 /فکر میکند/: نه آقاى ایرانى دیرتر میاد

دوست یک و دو در گوش هم صحبت میکنند.

دوست 1: ببخشین شما آقاى ایرانى رو از جا میشناسین؟

ش 1: من ایشونو نمیشناسم! ... فقط میدونم دیرتر میان...بذارین برم مدیر جلسه رو صدا کنم.

دوست 1: مگه کجان؟

ش 1/حول میشود/: چیز...رفتن جایى،الان کارشون تموم میشه میا...البته کار که نه،همین نزدیکان بالاخره...

/دوست 1 و 2 با هم صحبت میکنند. اما ش 1 همچنان درگیر است که چگونه توضیح دهد/

ش 1: ببخشین میشه نگم؟

دوست 1 : چیو؟

ش 1: که کجان

دوست 1: کی؟

ش 1 : مدیر جلسه دیگه

دوست 1 : مگه چیزى شده متوجه نمیشم!

ش1: نه، ولى چیز ... اصلا الان میرم صداشون میکنم. /خارج میشود/

دوست 2: پاشو بریم الان آقاى ایرانى میاد

دوست 1: آخه آقاى ایرانى رو چه به شعر!

دوست 2: مگه ندیدى این دیونه چى میگفت!

دوست 1 راستمیگىمشکوکبود....بزنبریم

دوست 2: همش تقصیر توئه چرا قبول کردى برى کارشو انجام بدى /بلند میشود/

دوست 2: نمیشد که بگم نمیگیرم/بلند میشود و میروند/

در حالى که هیچکس در صجنه نیست شرکت کننده 2 وارد میشود.یک گوشه مینشیند. مدیر جلسه وارد میشود. سلام میکنند.

مدیر جلسه: لطفا خودتونو معرفی کنین.

ش 2: من کوچیک شمام! اومدم شاگردى کنم و چیز یاد بگیرم... خدابیامرزه سید محمود قانع رو اوناوایلکهکتاباىشعرشهنوززیادفروشنداشتیهجلساتىباهممیذاشتیمدوکلومکهدرباره شعروادبیاتشنیدمواسشمیگفتمگهگاهىهم ...

مدیر جلسه: سید محمود قانع؟!! میشناختیدش؟

ش 2: بله! تو جلسات شعر آقا مهدی میدیدمش

مدیر: آقا مهدى؟

ش 2: اخوان ثالث...بله

مدیر: شما تو جلسات شعر مهدی اخوان ثالث بودین!!!؟؟

شرکت کننده 3وارد میشود.

ش 3/در حال ورود/: الا یا ایها الساقى ادُر کآسا و ناوُلها * که عشق آسان نمود آخر، ولى افتاد مشکلها .... سلام علیکم

مدیر جلسه سعی میکند عصبانیت خود را بابت شعر اشتباه ش 3 کنترل کند. ش 3 مینشیند.

ش 3: درود بر اهالى هنر... درود....گفتم با بیتى از حافظ وارد شم تا ...

مدیر جلسه/عصبانى/: از حافظ؟! من همچین بیتى با این شکل از حضرت حافظ نشنیدم!

ش 2: جدى؟ شما حافظ نمیخونین...شاعر خوبیه

مدیر جلسه: خب اگه اجازه بدین جلسه رو با همین تعداد کم شروع کنیم تا بقیه هم بیان و اضافه بـ... /در باز میشود، ش 1 سرک از لای در سرک میکشد/

ش 1: ببخشین دسشویی اینجا هم نیست؟/چشمش به مدیر جلسه و شرکت کننده ها مى افتد/، وارد میشود/ اِ! اینجا جلسه ست!؟ آقاى مدیر من از کی دارم دنبال شما میگردم صداتون کنم بیاین اینجا!

مدیر /رو به ش 2 با هیجان/:ببخشید شما گفتید تو جلسات شعر اخوان ثالث بودین؟!

ش 2: تعجب کردین؟

مدیر : راستش بله، آخه ...

ش 1: جلسه شروع شده؟ دو نفر اینجا بودن رفتن؟

مدیر: من خبر ندارم کیا رو میگین؟

ش 1: من بهشون نگفتم شما کجا رفته بودین،‌اونا هم خیلی کنجکاو شدن ولی باز من هیچی نگفتم! ...یعنی بخاطر چی رفتن!؟

ش 2: مگه جناب مدیر کجا رفته بودن؟؟

ش 2:/حول میشود/ کى؟ هیچ جا... یعنى جاى مهمى نرفته بودن، مگه چیه! مگه شما خودتون ...

مدیر: میشه بس کنید!

ش 1 ببخشین

مدیر جلسه: بسم الله الرحمن الرحیم. جلسه رو با ی مقدمه شروع میکنم. از دیرباز، تاریخ هنر و انسانیت، سواد و ادراک مردم در قالب شعر و قدرت سخنورى دلنشین گنجانده شده عواطف ، احساسات و فطریات ضمیر ناخودآگاه انسان روح طراوت رو از درون ابیات و چینش زیباى کلمات دئر محتوایى شیرین و قالبى وزین به شل اشعار مستشار، و نظم مربوط ... است!

در روحیات انسان همواره ذوقى به تراوش مفاهیم مستدرک و ...

ش 1/در گوش مدیر/: عذر میخوام جسارتا دستاتونو شستین؟

مدیر /مثلا نشنیده/: در روحیات انسان همواره ذوقى به تراوش مفاهیم مستدرک و .../فکر میکند/...است! .... خب امیدوارم کههمانطورکهانتظارهستصرفاشعراىخودتونوبخونینوحتماقواعدونظمشعرروهمبهجاخواهیداوردکهنیازیبهتذکرمننباشه... متشکرم.

اگه موافق باشین اول با ش 1 شروع میکنیم.

ش 1: اول من شعرمو بخونم؟

مدیر: بله بفرمایید لطفا.

ش 1: چشم.../کاغذى بیرون مى آورد./ ... آه! /ش 3: به به!/ آه این چاله ى عشق از کجا میگذرد؟! /ش 3: به به ! به به !/

مدیر: ببخشین شعرتونو قطع میکنم، "چاله ى عشق از کجا میگذرد؟" چاله از کجا میگذرد!!؟

ش 1: آقاى مدیر به تراوشات ذهنى شاعر گیر ندین، شاعر آزاده هر طور خواست حرفشو بزنه

مدیر جلسه: بله...بفرمایید/حرص میخورد/

ش 1: آه این چاله عشق از کجا میگذرد! از بیابان فرات؟ یا شتابانِ اراک؟ /ش 3: به به ! به به !/ یا کدامین نفس از شهر صفا میگذرد؟ آه از باد صبا میگذرد! آه از باد صبا...پشت خورشید فلک، ته گلدسته ی ابر، بندِ آویز سراى چشم آرام من است.  /ش 3: بهبه !/

مدیر/عصبانى/: عذر میخوام، بند آویز سرای چشم آرام من ، کلمات قشنگیه، ولى لطف کنید مفهومشو بگید؟ /ش 3: به به ! به به !/

ش1: آقاى مدیر هیچوقت از یک شاعر نمیپرسن منظورت چیهکه! هرکسىمیتونهیهبرداشتى داشته باشه

مدیر/حرص میخورد/: بله بفرمایید

ش 1آن زمان کز گوشَت، قطره باران بارید، آن صداى نفس گرم فلک پشت غبار پیدا بود... آه!‌این چاله ى عشق از کجا میگذرد! /ش 3: به به ! به به !/

همه کف میزنند.

مدیر: متشکرم، ولى پیشنهاد میکنم در اشعارتون یه حرفى براى گفتن داشته باشید، ...

ش 1 آقاى مدیر شما از کجا میدونین نداشتم؟!... هر کسی میتونه یه برداشتی داشته باشه! /زمزمه میکند:/تقصیر منه که خودمو کنترل میکنم نمیگم کجا رفته بودین

مدیر بله بله! ببخشید، /ر به ش 2/ خب شما بفرمایید.

ش 2: بله، حتما در خدمتتون هستم. /صدایش را آماده میکند و با اشارات دست میخواند/:

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم *** جامه ى کس سیه و دَلَق خود اُرزُق نکنیم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم *** سُر حق با ورق شعبده ملق نزنیم

مدیر جلسه/بسیار عصبانی میشود و سعی میکند خود را کنترل کند/: یا حضرت حافظ!‌من غلط کردم!

ش 2: شما که گفتین شعراى خافظو نمیخونین؟!... اینو که نخوندین؟ دیروز از خودم سرودم /متوجه چهره ى غضبناک مدیر میشود/...پریروز... چند روز پیش... ه/همچنان مدیر عصبانی است/... چند سال پیش با کمک حافظ با هم سرودیم!

مدیر/رو به ش 3/: خیلى عذر میخوام واقعا ... این جلسه در شان شما نیست، شما در جلسات استاد اخوان ثالث حاضر بودین، حالا اینجا! با این شعرا! ...واقعا شرمنده م

ش 3 اتفاقا اشعار مستفیذى بود

مدیر: بله ... جسارتا شما یکى از اشعارتون رو بخونید که جو عوض بشه.

ش 3: من شعرام دست اخوان ثالث جا مونده نیاوردم...

مدیر: بله؟!!!

ش 3/با ترس و دلهره/: الان پیش آقاى اخوان ثالث بودم، با آقا نیما /متوجه چهره ى برافروخته ى مدیر میشود/ یوشیج منظورمه!... /به چهره عصبانی مدیر مینگرد و میترسد.../چیز... یه یوشیج دیگه! این آقا نیما یوشیج که نه، چیزه....

مدیر/بسیار عصبانى داد میزند/: بریــــد بیـــــروووووووووووووون!

همه فرار میکنند و مدیر به دنبال آنها!

  • ۹۱/۱۰/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی